فیوتاک: فصل دوم اپیزود ششم

اقتصاد هوش مصنوعی

گفتگوی دکتر مهدی محمدی، رئیس انجمن مدیریت فناوری و نوآوری ایران با دکتر فرهاد نیلی، متفکر اقتصادی و استاد دانشگاه، درباره اقتصاد هوش مصنوعی

تصویری از گفتگوی دکتر محمدی با دکتر فرهاد نیلی درباره اقتصاد هوش مصنوعی

معرفی

یکی از محصولات پلتفرم futureof.ir سلسه گفتگوهایی با خبرگان تکنولوژی درباره ی آینده و فناوری‌ است. در این اپیزود از سلسه گفتگوهایی درباره‌ی هوش مصنوعی و آینده، دکتر مهدی محمدی، رئیس انجمن مدیریت فناوری و نوآوری ایران با دکتر فرهاد نیلی، متفکر اقتصادی، استاد دانشگاه، مدیرکل اقتصادی بانک مرکزی ایران و نماینده سابق ایران در بانک جهانی، درباره اقتصاد هوش مصنوعی، درباره‌ی تاثیرات هوش مصنوعی بر اقتصاد و آینده کسب‌وکارها صحبت کرده‌اند. دکتر نیلی به طور ویژه درباره بهره‌وری و شرایط جدید برای کسب‌وکارهای B2C (کسب‌وکار به مصرف‌کننده) اشاره کرده است. 

این گفتگو با حمایت ویژه صندوق پژوهش فناوری غیر دولتی فناوری‌های نوظهور دیجیتال و دبیرخانه برنامه ملی آینده نگاری علم و فناوری ایران و همراهی مجموعه ویکست و انجمن مدیریت فناوری و نوآوری ایران و با تهیه‌کنندگی صابر خسروی تهیه و تولید شده است.

ویدئو
پادکست
متن گفتگو

دکتر محمدی: سلام و درود. به برنامه فیوچراو خوش آمدید. در این برنامه، ما درباره آینده و فناوری با متخصصان گفتگو می‌کنیم. در این قسمت، قصد داریم درباره تأثیر هوش مصنوعی بر اقتصاد، یا به عبارت دقیق‌تر، اقتصاد هوش مصنوعی صحبت کنیم. مهمان گرامی ما، آقای دکتر نیلی، از متفکران برجسته اقتصادی کشور و استاد دانشگاه هستند. می‌خواهیم درباره آینده اقتصادی هوش مصنوعی، تأثیرات آن بر اقتصاد ملی از منظر بهره‌وری، و به‌ویژه ایجاد شرایط جدید برای کسب‌وکارها در حوزه B2C بحث کنیم. همچنین، چگونگی تأثیر این فناوری بر اثربخشی روابط کسب‌وکارها با جامعه و مشتریان را بررسی خواهیم کرد. آقای دکتر، خوش آمدید. اگر موافق باشید، ابتدا درباره شکل‌گیری و تکامل پارادایم هوش مصنوعی، کسب‌وکار و اقتصاد صحبت کنیم.

دکتر نیلی: با تشکر از شما. اجازه دهید ابتدا به مفهوم هوش در “هوش مصنوعی” بپردازیم. ما با مفهوم هوش آشنا هستیم، اما “مصنوعی” بودن آن، این مفهوم را متمایز می‌کند. اگر اجازه دهید، نگاهی تاریخی به این موضوع بیندازیم.

دیرینه‌شناسان معتقدند انسان حدود 6 میلیون سال است که روی کره زمین زندگی می‌کند. اما از این مدت، تنها 300 هزار سال است که به عنوان موجودی هوشمند متمایز شده است. اگر این 6 میلیون سال را به 20 دوره 300 هزار ساله تقسیم کنیم، در 19 دوره اول، انسان هیچ نشانه‌ای از خود به عنوان موجودی هوشمند بر جای نگذاشته است.

نکته جالب این است که در این 6 میلیون سال، انسان از نظر تمام توانایی‌های غیرهوشی خود، مانند قدرت عضلانی، حس بویایی، چشایی، حرکت و استتار، موجودی بسیار ضعیف بوده است. انسان از نظر سرعت حرکت، بینایی و شنوایی جزو ضعیف‌ترین موجودات بوده، توانایی استتار نداشته، زیر آب بیش از یک دقیقه و نیم دوام نمی‌آورده و نمی‌توانسته از زمین ارتفاع بگیرد. به همین دلیل، در تمام آن 6 میلیون سال به جز 300 هزار سال اخیر، انسان در انتهای زنجیره غذایی قرار داشته است.

دکتر محمدی: این دیدگاه تاریخی بسیار جالب است. می‌توانید بیشتر توضیح دهید که چگونه این وضعیت تغییر کرد؟

دکتر نیلی: بله، در 300 هزار سال اخیر، توانایی مغزی انسان به گونه‌ای پرورش یافت که هم جمجمه کمی بزرگتر شد و هم مغز رشد کرد. همچنین، تخصیص انرژی از دستگاه گوارش به مغز، توجه انسان را به این نکته جلب کرد که 20 درصد انرژی باید صرف توسعه مغز شود. در این زمان، انسان متوجه شد که می‌تواند برخی از مسائل اطرافش را حل کند. برای مثال، شکار را به شیوه‌ای متفاوت انجام دهد، کار گروهی کند، برنامه‌ریزی و تقسیم کار انجام دهد.

این کار گروهی، انسانِ نسبتاً ضعیف را به جایی رساند که می‌توانست ماموت را به دام بیندازد، شکار کند و از آن استفاده کند. در این 300 هزار سال، انسان از نظر توانایی جسمی تفاوتی با گذشته نداشت، اما هوشمندتر شد. این هوشمندی تبدیل به ویژگی اصلی انسان خردمند یا هوموساپینس شد.

دکتر محمدی: پس شما معتقدید که هوش، عامل اصلی تمایز انسان از سایر موجودات است؟

دکتر نیلی: دقیقاً. هوش تنها عاملی است که انسان را نه تنها به صدر زنجیره غذایی رسانده، بلکه باعث شده قدرتمندترین موجودات کم‌هوش منقرض شوند. این هوش، چیزی نیست که انسان آن را خلق کرده باشد، بلکه همراه با انسان تکامل یافته است.

در واقع، از نظر بیولوژیک و فیزیولوژیک، توانایی مغز انسان به ظرفیت فعلی خود رسیده است. مغز انسان که حدود 1500 سی‌سی حجم دارد، به این وضعیت رسیده و اکنون می‌تواند به عنوان یک پردازشگر عمل کند که انبوهی از اطلاعات را دریافت کرده و متناسب با مسئله، به دنبال راه‌حل می‌گردد.

نکته جالب این است که رجوع ما به مغزمان، مانند رجوع یک محقق به کتابخانه نیست. ما از انباره دانش و مشاهدات خود، متناسب با مسئله، بازآرایی می‌کنیم و استفاده می‌کنیم.

دکتر نیلی: توجه ما خوشه‌های اطلاعاتی را بازآرایی می‌کند و به چیز دیگری تبدیل می‌شود. باید توجه داشت که اطلاعات بر اساس داده‌ها مشخص نمی‌شود، بلکه بر اساس چینش داده‌ها تعیین می‌گردد. وقتی شما فایلی را در کامپیوتر خود حذف می‌کنید، در واقع چیزی حذف نمی‌شود، بلکه ارتباط از بین می‌رود و داده‌ها دیگر قابل استفاده نیستند.

بنابراین، آنچه که هوشمندی خوانده می‌شود، توانایی انسان در رجوع به کتابخانه‌ای است که پویا و سیال است. این کتابخانه متناسب با صورت مسئله، تمام محتوایش بازآرایی می‌شود. وقتی وارد یک کتابخانه می‌شوید، بخش‌هایی مانند تاریخ، ادبیات و هنر را می‌بینید، اما این عناوین ویژگی ثابتی ندارند. متناسب با صورت مسئله، نه تنها کتاب‌ها، بلکه حتی پاراگراف‌های داخل کتاب‌ها بازآرایی می‌شوند.

دکتر محمدی: پس شما معتقدید که داده‌ها و اطلاعات دو مفهوم متفاوت هستند؟

دکتر نیلی: دقیقاً. تازه متوجه می‌شویم که داده و اطلاعات چه تفاوتی دارند. داده، انبوه صفحات کتاب‌هاست، در حالی که اطلاعات، چینش آن داده‌ها متناسب با مسئله است. بنابراین، در هوش، توجه مسئله بسیار مهمی است. ما متناسب با مسئله تعیین می‌کنیم چه اطلاعاتی مفید است و چه اطلاعاتی نیست، و آنها را مرتب می‌کنیم. اینجاست که انسان‌ها از هم متمایز می‌شوند.

من فکر می‌کنم وقتی از هوش بشری صحبت می‌کنیم، با تساهل، یک مفهوم بسیار متکثر را در نظر می‌گیریم. هوش شاید متکثرترین توانایی است که ما داریم و انسان‌ها از این نظر از هم متمایز می‌شوند: از چه اطلاعاتی و چگونه استفاده کنند.

دکتر محمدی: می‌توانید درباره جریان اطلاعات و پردازش آن توسط انسان بیشتر توضیح دهید؟

دکتر نیلی: البته. از نظر متدولوژیک، اطلاعات دو بخش دارد. یکی جریان اطلاعاتی است که ما در حال حاضر دریافت می‌کنیم. توجه کنید که حسگرهای ما اصلاً قوی نیستند. همانطور که قبلاً اشاره کردم، بینایی، شنوایی و سایر حواس ما به هیچ وجه از حیوانات قوی‌تر نیست. ما ضعیف‌ترین هستیم. بنابراین، ما مجموعه بسیار اندکی از تمام اطلاعات محیطی‌مان را دریافت می‌کنیم. اما چنان پردازشگر قدرتمندی داریم که این اطلاعات محدود را پردازش می‌کند و بهترین تصمیم را در زمان می‌گیریم.

بنابراین، هوش پردازشگری است که ورودی‌اش تمام اطلاعات قابل دریافت است و خروجی‌اش تصمیم است. این تصمیم می‌تواند حرکت باشد که سیستم ما به عضلات فرمان می‌دهد، یا گفتار باشد که دستور بیان جمله‌ای را می‌دهد، یا حتی سکوت باشد.

دکتر محمدی: جالب است. آیا انواع دیگری از اطلاعات هم وجود دارد؟

دکتر نیلی: بله، دو نوع اطلاعات وجود دارد. یکی جریان اطلاعاتی است که در حال دریافت هستیم، و دیگری انبار اطلاعاتی است که هم ما و هم تمام انسان‌های قبل از ما دریافت کرده‌ایم. طبق گفته آقای عجم اوغلو، حدود 190 میلیارد نفر انسان تاکنون روی کره زمین زندگی کرده‌اند که 8 میلیارد نفر آن‌ها زنده هستند و 182 میلیارد نفر دیگر زنده نیستند. اما تمام آنچه که آن‌ها جمع‌آوری کرده‌اند، به نوعی جایی ضبط شده است.

انسان در حال حاضر با کمک فناوری‌های جدید، تمام اطلاعات آنالوگ گذشته را دیجیتال می‌کند. به محض دیجیتال شدن، این اطلاعات به پردازش ما متصل می‌شوند. اطلاعات آنالوگ را بسیار سخت می‌توان به سیستم‌های امروزی متصل کرد، اما وقتی دیجیتال می‌شوند، به راحتی می‌توان آن‌ها را جمع‌آوری، پردازش و به هم متصل کرد.

دکتر محمدی: با توجه به این توضیحات، نظر شما درباره رابطه هوش مصنوعی و هوش انسانی چیست؟ سؤال اساسی این است که آیا هوش مصنوعی یا AI مکمل هوش انسانی است یا جایگزین آن؟

دکتر نیلی: نکته مهم در اینجا وجود دارد. اول اینکه، مکنزی در سال 2021 گزارش داد که داده‌ای که بشر از سال 2018 تا 2020 تولید کرده، معادل 70 درصد داده‌ای است که بشر در طول تاریخ تولید کرده است. این به معنای آن نیست که بشر قبلی داده تولید نکرده، بلکه به این معناست که داده توانسته دیجیتالی شود، در دسترس قرار بگیرد، برچسب‌گذاری شود و مبنایی برای هوشمندی غیرانسانی، یعنی هوش مصنوعی، شود.

نکته دوم این است که برآوردها نشان می‌دهد در طول تاریخ تکامل بشر، یک هم‌تکاملی بین انسان و فناوری دیده می‌شود. یعنی در واقع، فناوری را بشر به وجود آورد تا بتواند بهره‌وری خود را افزایش دهد و زندگی را برای خودش تسهیل کند. اما در نهایت، فناوری زاییده دو قابلیت کلیدی هوشمندی انسانی بوده است: خلاقیت و قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب.

دکتر محمدی: در صحبت‌های شما، دو نکته بسیار برجسته بود. اول اینکه هوش انسانی ناشی از خلاقیت و قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب ماست. ما می‌توانیم داده‌ها را تحلیل، انتخاب و تصمیم‌گیری کنیم و به آن‌ها جنبه‌های خلاقانه بدهیم. دوم، ما به نقطه‌ای رسیده‌ایم که داده‌ای به مراتب بیشتر از گذشته تولید، ذخیره‌سازی و پردازش می‌شود. همچنین، ما فناوری‌هایی را خلق می‌کنیم که ظاهراً مانند گذشته بهره‌وری ما را افزایش می‌دهند و زندگی را راحت‌تر می‌کنند. اما نکته مهم این است که این فناوری احتمالاً خودش قدرت خلاقیت، انتخاب و تصمیم‌گیری خواهد داشت. اگر این توانایی‌ها را از ما بگیرد، دیگر ما تکامل را رقم نمی‌زنیم، بلکه هوش مصنوعی این کار را انجام خواهد داد. نظر شما در این مورد چیست و کدام سناریو را محتمل‌تر می‌دانید؟

دکتر نیلی: بله، ببینید آقای دکتر، ما اکنون در جایگاهی ایستاده‌ایم که اصلاً اجماعی نسبت به این مسئله وجود ندارد. اجازه دهید دو نمونه را خدمت شما عرض کنم.

یک کتاب توسط آقای کوین کلی منتشر شده به نام “آینده نزدیک” یا “اجتناب‌ناپذیر” که در آن، نگاهی بسیار خوش‌بینانه نسبت به هوش مصنوعی دارد. ایشان هوش مصنوعی را به عنوان یک نیروی مکمل و کاملاً متمایز از هوش انسانی معرفی می‌کند.

در سوی دیگر طیف، کتاب اخیری که آقای عجم اوغلو و همکارانش منتشر کرده‌اند تحت عنوان “پیشرفت”، نگاهی بدبینانه‌تر به موضوع دارد. دیدگاه عجم اوغلو بسیار جالب است. او می‌گوید که همواره فناوری در خدمت قدرت حاکم بوده است – نه لزوماً قدرت نظامی، بلکه قدرت سیاسی، اقتصادی و انواع دیگر قدرت. این قدرت‌ها به شکلی تبعیض‌آمیز از امکانات فناوری استفاده کرده‌اند.

دکتر محمدی: پس به نظر می‌رسد که دیدگاه‌های متفاوتی در این زمینه وجود دارد. آیا می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟

دکتر نیلی: بله، عجم اوغلو معتقد است که هوش مصنوعی، مانند بسیاری از فناوری‌های اخیر، هزینه ثابت بسیار زیاد و هزینه متغیر بسیار کمی دارد. بنابراین، قاعده “برنده همه چیز را می‌برد” در این مورد هم صادق است. یعنی هر کس که زودتر، بزرگ‌تر، با ریسک‌پذیری بیشتر، پیش‌دستانه‌تر و آینده‌نگرانه‌تر عمل کند، امکان بیشتری برای موفقیت دارد.

از سوی دیگر، کوین کلی می‌گوید چنین نیست. او معتقد است که هوش مصنوعی مکمل هوش بشری است، نه جایگزین آن. به نظر من، پاسخ این سؤال بیرون از ما نیست، بلکه درون ماست. رویکرد ما نسبت به هوش مصنوعی تعیین‌کننده خواهد بود.

دکتر محمدی: این نکته بسیار جالبی است. می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟

دکتر نیلی: اجازه دهید یک پرانتز اینجا باز کنم. ببینید، هوش بشری در حدی که ما می‌شناسیم – البته شاید اگر با یک روانشناس گفتگو کنید، بتواند از منظر دیگری توضیح دهد – امتزاجش با عاطفه اجتناب‌ناپذیر است. تقریباً تعداد افرادی که توانسته‌اند از توان هوشی خود بدون عاطفه استفاده کنند، بسیار کم است. ما همیشه عاطفه را درگیر می‌کنیم. اما هوش مصنوعی اصلاً عاطفه در آن وجود ندارد و این می‌تواند یک مزیت باشد. همچنین، هوش بشری درون ماست.

هوش را نمی‌توان از انسان جدا کرد یا آزمایشگاه هوش ایجاد کرد. برای جمع شدن انسان‌های هوشمند، تمام جنبه‌های وجودی آنها از جمله بدن، عواطف و منافع باید در نظر گرفته شود. این امر در مکان‌هایی مانند سیلیکون ولی اتفاق می‌افتد. در مقابل، هوش مصنوعی قابل انتزاع است.

هوش بشری همه‌جانبه‌نگر است و همه چیز را در نظر می‌گیرد، در حالی که هوش مصنوعی را می‌توان به راحتی جدا کرد و به آن دستور داد تا بر موضوع خاصی تمرکز کند. هوش مصنوعی دارای حافظه بالا و بدون فراموشی است، در حالی که انسان دچار فراموشی می‌شود و هوش بشری نرخ استهلاک دارد.

با توجه به این ویژگی‌ها، می‌توان تصور کرد که هوش مصنوعی می‌تواند مکمل انسان باشد. در بحث صنعتی کردن هوش مصنوعی، فناوری‌هایی مانند دستیار دیجیتال شخصی (PDA) می‌توانند به عنوان دستیار انسان عمل کنند.

به عنوان مثال، در شطرنج که یکی از نمادهای هوش بشری است، بزرگترین شطرنج‌بازها با یک دستیار هوشمند مصنوعی توانایی‌هایی دارند که هیچ کس دیگری ندارد. هوش مصنوعی به تنهایی توانایی ریسک‌پذیری بالایی ندارد و شطرنج‌باز بدون هوش مصنوعی نیز محدودیت‌هایی دارد. اما ترکیب یک شطرنج‌باز حرفه‌ای و هوش مصنوعی می‌تواند به سطوحی برسد که هیچ شطرنج‌بازی تاکنون به آن نرسیده است.

در بالای هرم هوش بشری، داشتن یک دستیار مصنوعی که بتواند سناریوسازی کند، ریسک‌ها را ارزیابی کند، از داده‌ها الگوپردازی کند، دچار فراموشی و تعارض منافع نشود و مسائل را شخصی‌سازی نکند، می‌تواند بسیار مفید باشد. این دستیار می‌تواند گزینه‌ها را مرتب کند و در تصمیم‌گیری‌هایی که تأثیر زیادی بر بشریت دارند، کمک کند.

دکتر محمدی: این موضوع چه تأثیری بر حوزه‌های مختلف زندگی و کار خواهد داشت؟

دکتر نیلی: اگر این هوش وارد حوزه حکمرانی شود، می‌تواند به افرادی که درباره بشریت تصمیم می‌گیرند – از مدیر کارخانه تا شهردار، وزیر و هر کسی که برای دیگران تصمیم می‌گیرد – کمک کند. دستیار دیجیتال شخصی می‌تواند در این زمینه بسیار مؤثر باشد.

اما اگر تصور کنیم که هوش مصنوعی انسان را کنار می‌گذارد، باید به پایین هرم نگاه کنیم. در کارهای تکراری، انسان خسته و مستهلک می‌شود، در حالی که هوش مصنوعی چنین مشکلی ندارد.

اگر هوش مصنوعی را انتهای انقلاب صنعتی در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم که انقلاب صنعتی اول، توان عضلانی انسان را با انرژی مکانیکی جایگزین کرد. انقلاب صنعتی دوم، الکتریسیته را معرفی کرد و انقلاب صنعتی سوم، اتوماسیون را به ارمغان آورد.

هر یک از این انقلاب‌ها برخی مشاغل را از بین برد، اما مشاغل جدیدی نیز ایجاد کرد. به عنوان مثال، با ظهور چرخ نخ‌ریسی مکانیکی، افرادی که با دوک نخ می‌ریسیدند بیکار شدند، اما در عوض در کارخانه‌ها مشغول به کار شدند و تولید در مقیاس بزرگ‌تری انجام شد.

دکتر محمدی: پس به نظر می‌رسد که هوش مصنوعی نیز می‌تواند تغییرات مشابهی ایجاد کند. آیا می‌توانید مثال دیگری در این زمینه ارائه دهید؟

دکتر نیلی: بله، به عنوان مثال، با ظهور کامپیوترها و نرم‌افزارهای تایپ، نیاز به تایپیست‌ها کاهش یافت. اما این افراد توانستند در نقش‌های دیگری مانند مدیریت دفاتر و تنظیم نامه‌ها فعالیت کنند. حال، هوش مصنوعی می‌گوید که حتی نیازی به مسئول دفتر برای تنظیم نامه‌ها نیست. هوش مصنوعی می‌تواند الگوی نامه‌نگاری شخص را یاد بگیرد و نامه‌ها را تولید کند.

این بدان معنا نیست که دیگر نیازی به دستیار نخواهیم داشت، بلکه نوع کمکی که از دستیار می‌خواهیم تغییر خواهد کرد. بنابراین، از دیدگاه اقتصادی، هنوز مشخص نیست که آیا هوش مصنوعی جایگزین انسان خواهد شد یا مکمل او خواهد بود. این موضوع همچنان محل بحث و بررسی است.

به نظر می‌رسد که فرجام این روند چنین خواهد بود که هوش مصنوعی و سایر فناوری‌هایی که قادر به انجام بخشی از وظایف انسانی هستند، مزیت نیروی کار ساده را از بین خواهند برد. این مزیت که عمدتاً شامل توان عضلانی و زمان است، از انسان گرفته می‌شود. با این حال، این فناوری‌ها امکان ارتقا را نیز فراهم می‌کنند. انسان با استفاده از توان ذهنی خود می‌تواند به سطح بالاتری ارتقا یابد. اگر این ارتقا صورت نگیرد، فرد در رقابت شکست خواهد خورد. این جنبه هوش مصنوعی می‌تواند هراس‌انگیز باشد، اما اگر فرد بتواند خود را ارتقا دهد، توانمندتر خواهد شد و می‌تواند از این فناوری به عنوان مکمل استفاده کند.

دکتر محمدی: بسیار خوب، اجازه دهید دو نتیجه‌گیری از بحث شما داشته باشم و سپس ادامه بحث را پیگیری کنیم. اول اینکه، به نظر می‌رسد هوش مصنوعی عملاً افراد با توانایی متوسط را از حوزه اقتصاد خارج می‌کند. افرادی که در سطح پایین با بهره‌وری یا عملکرد پایین کار می‌کنند، پس از دوران هوش مصنوعی دیگر چندان موضوعیت نخواهند داشت. مثلاً یک منشی سطح پایین یا کارگری که در خط تولید کار نگهداری و تعمیرات ساده انجام می‌دهد، یا بسیاری از کارهای سطح پایین حتی در حوزه گرافیک، به راحتی توسط ابزارهای هوش مصنوعی قابل انجام خواهند بود.

بنابراین، به نظر می‌رسد نسل آینده باید افرادی باشند که از سطح متوسط فعلی بالاتر هستند، در غیر این صورت احتمالاً نمی‌توانند کار پیدا کنند. این روند ادامه خواهد یافت و اگر چنین باشد، احتمالاً انسان‌ها وقت بیشتری برای فراغت و پرداختن به زندگی روزمره خود خواهند داشت. شاید میزان تعطیلات هفتگی افزایش یابد و این خود به خود حوزه‌های دیگری از اقتصاد مانند گردشگری را فعال‌تر خواهد کرد. بخش خدمات نیز احتمالاً سهم بزرگتری در اقتصاد خواهد داشت.

نکته دوم این است که اگر ما یک سبد بزرگ از تأثیرات هوش مصنوعی در اقتصاد را در نظر بگیریم، می‌بینیم که جهان آینده به سمت تک قطبی شدن پیش می‌رود. در حال حاضر، تقریباً تمام اقتصاد هوش مصنوعی در دست آمریکاست. به عنوان مثال، شرکت NVIDIA به تنهایی ارزشی حدود دو تریلیون دلار دارد و بزرگترین تولیدکننده GPU در دنیاست. چین هنوز تا سال 2026 مشخص نیست که بتواند اولین GPU مهم خود را وارد بازار جهانی کند.

این شکاف عظیم بین آمریکا و بقیه کشورها در حال شکل‌گیری است و باعث می‌شود که سرویس‌های مبتنی بر هوش مصنوعی، چه در بخش B2B و چه B2C، در اقتصاد آمریکا تأثیرات چشمگیری داشته باشند. بسیاری از کشورها هنوز وارد این بازی نشده‌اند و بزرگترین دستیارهای هوشمند دنیا همگی آمریکایی هستند.

این وضعیت احتمالاً باعث افزایش چشمگیر تجربه مشتری در لایه B2C و افزایش بهره‌وری در لایه B2B خواهد شد. حال، اگر اجازه دهید، می‌خواهم نظر شما را درباره این دو جنبه بپرسم: اول، از منظر تسلط یک اقتصاد بر سایر اقتصادها، و دوم، از منظر تأثیرات آن بر افزایش بهره‌وری و اثرات اقتصادی. چگونه می‌توانیم جنبه B2B و B2C این موضوع را تحلیل کنیم؟

دکتر نیلی: اجازه دهید ابتدا یک نکته تکمیلی به بحث اول شما اضافه کنم و سپس به پاسخ سؤال شما بپردازم. ببینید، حدود سال 1980، زمانی که موج جهانی‌شدن آغاز شد، خبری از هوش مصنوعی نبود. این موج جهانی‌شدن یک تغییر بسیار بزرگ در جهان ایجاد کرد. تولید از آمریکا به شرق آسیا، عمدتاً چین، منتقل شد. این تولید آلودگی زیادی ایجاد می‌کرد، انرژی زیادی مصرف می‌کرد و نیاز به فضای بزرگ و سخت‌افزارهای سنگین داشت. مهمتر از همه، نیاز به نیروی کار داشت که به شکل خستگی‌ناپذیری کارهای تکراری را انجام دهد.

حدود سال 1980، زمانی که موج جهانی‌شدن آغاز شد، شاهد یک تغییر بزرگ در جهان بودیم. تولید از آمریکا به شرق آسیا، عمدتاً چین، منتقل شد. این انتقال باعث شد شهرهایی در آمریکا که مرکز صنایع سنگین بودند، به ویرانه تبدیل شوند. دیگر توجیه اقتصادی برای وجود کارخانه‌های خودروسازی، فولاد و نساجی در آمریکا وجود نداشت.

اگر به ترکیب نیروی کار نگاه کنیم، می‌بینیم که سهم نیروی کار در بخش کشاورزی و تولید بسیار کاهش یافت. با این حال، کنترل کیفیت در آمریکا و اروپا باقی ماند. صنایع نساجی به کشورهایی مانند بنگلادش و پاکستان منتقل شدند، اما بخش خدمات در آمریکا رشد چشمگیری داشت. خدمات ماهیتاً کمتر تکرارپذیر هستند و نیاز به تخصص و تنوع بیشتری دارند.

بنابراین، ما شاهد یک تقسیم کار جهانی بزرگ از سال 1980 بودیم که طی آن، کارهای تکرارپذیر به مناطق دیگر منتقل شدند و ساختار اقتصادی تغییر کرد. حال سؤال این است که آیا هوش مصنوعی در حال ایجاد یک تغییر پارادایم بزرگ دیگر است؟ به نظر می‌رسد چنین باشد.

برخی متفکران مانند فرگوسن معتقدند که یک جنگ سرد جدید در این حوزه در حال شکل‌گیری است. به عنوان مثال، غرب (عمدتاً آمریکای شمالی) در حوزه تجربه مشتری و بهره‌وری سرمایه‌گذاری می‌کند، در حالی که چین در حوزه نظارت و کنترل جمعیت سرمایه‌گذاری می‌کند. چین همچنین در زمینه پول برنامه‌پذیر پیشرو است – پولی که در دست همه است اما یک نیروی مرکزی تصمیم می‌گیرد چه زمانی، کجا و چگونه قابل خرج کردن باشد.

این تغییر پارادایم بسیار بزرگ است. به نظر می‌رسد به شکل غیرمهندسی شده، یک تقسیم کار بزرگ در حال شکل‌گیری است که در آن چین می‌تواند از هوش مصنوعی در حوزه حکمرانی و نظارت‌پذیری استفاده کند، در حالی که آمریکا در حوزه‌های دیگر پیشرو است. اروپا در این بازی کاملاً کنار گذاشته شده است.

دکتر محمدی: نکته بسیار جالبی که شما اشاره کردید این است که این روند یک دینامیک تاریخی 300 هزار ساله است. در گذشته، افرادی که در شکار گروهی مشارکت نمی‌کردند، از گروه حذف می‌شدند و در نهایت خود شکار می‌شدند. به نظر می‌رسد این دینامیک همچنان ادامه دارد.

دکتر نیلی: بله، دقیقاً. در زمان حال، هوش مصنوعی و سایر فناوری‌های مشابه که ماهیت اختلال‌زا دارند، برای افراد زیر میانگین تهدید و برای افراد بالای میانگین فرصت ایجاد می‌کنند. اما در مجموع، این فناوری‌ها میانگین را بالا می‌برند و توانایی‌های جدیدی در اختیار انسان‌ها قرار می‌دهند.

البته، برخی مناطق مانند آفریقای زیر صحرا، آسیای جنوبی، بخش‌هایی از آمریکای لاتین و خاورمیانه ممکن است برای سال‌ها در این بازی عقب بمانند، مگر اینکه بتوانند خود را با این تغییرات تطبیق دهند.

در مورد کاربرد هوش مصنوعی در اقتصاد و کسب‌وکار، می‌توان آن را به دو بخش B2B و B2C تقسیم کرد. در بخش B2B، مهم‌ترین اثر هوش مصنوعی بر بهره‌وری و اشتغال است. افزایش بهره‌وری معمولاً با کاهش اشتغال همراه است، مگر اینکه اقتصاد به اندازه کافی رشد کند تا هر دو افزایش یابند.

در بخش B2C، هوش مصنوعی تجربه‌های جدیدی را به مشتریان ارائه می‌دهد، از جمله شخصی‌سازی خدمات. به عنوان مثال، در حوزه سلامت، دستیاران هوشمند می‌توانند در کنار بیمارانی قرار گیرند که بیماری‌های مزمن مرتبط با سبک زندگی دارند، مانند دیابت. این دستیاران می‌توانند به صورت مداوم وضعیت بیمار را کنترل کرده و توصیه‌های لازم را ارائه دهند، که این امر می‌تواند بخش زیادی از فرآیند درمان را هوشمند کند.

این سیستم هوشمند می‌تواند مستقل از پزشک متخصص در تریاژ وارد خانه بیمار شود. به عنوان مثال، اگر فشار خون فرد به سطح هشداردهنده‌ای برسد، دستگاه پوشیدنی به پزشک عمومی هشدار می‌دهد، پزشک به نزدیک‌ترین بیمارستان اطلاع می‌دهد، و آمبولانس بیمار را با اولویت بالا به بیمارستان منتقل می‌کند. این سناریو چندان دور از ذهن نیست و تنها نیاز به یک پلتفرم دارد که ما در ایران دانش و مدل کسب و کار آن را داریم.

این سیستم کسی را بیکار نمی‌کند، بلکه پزشک عمومی را در مرکز فرآیند قرار می‌دهد. با اضافه کردن داروخانه به این سیستم، یک پلتفرم چندجانبه ایجاد می‌شود که تجربه‌ای دلپذیر برای بیمار خلق می‌کند. اطلاعات سلامت بیمار محرمانه می‌ماند و دستگاه پوشیدنی که خود بیمار خریداری کرده، به دلیل تولید انبوه، با قیمتی مناسب در دسترس قرار می‌گیرد.

برخلاف هوش انسانی، هوش مصنوعی با استفاده بیشتر، هوشمندتر می‌شود. بنابراین، پس از مدتی استفاده، این سیستم با بیماری هر فرد سازگار می‌شود. این رویکرد نه تنها برای افراد بیمار، بلکه برای افراد سالم نیز که سبک زندگی خاصی دارند، مفید است.

در حوزه آموزش نیز، هوش مصنوعی می‌تواند به افراد در انتخاب منابع مطالعاتی کمک کند. به عنوان مثال، می‌تواند تشخیص دهد که آیا مطالعه داستایوفسکی برای فرد مناسب است یا خیر.

این سیستم در حوزه خدمات می‌تواند تجربه مشتری بی‌نظیری را فراهم کند، بدون اینکه اشتغال را از بین ببرد. در واقع، بسیاری از افراد را به کار می‌گیرد، اما چون بر روی پلتفرم کار می‌کنند، فعالیت‌هایشان شفاف‌تر می‌شود و نیازی به حضور فیزیکی در محل کار نیست.

پزشک می‌تواند از هر جایی، حتی از خانه خود، بیماران را کنترل کند. او می‌تواند به طور منظم اطلاعات بیماران خود را دریافت کرده و در صورت نیاز، سریعاً واکنش نشان دهد. این سیستم به افراد سالمند امکان می‌دهد با خیال راحت‌تر سفر کنند و به افراد مبتلا به دیابت کمک می‌کند تا رژیم غذایی مناسب خود را رعایت کنند.

این تجربه مشتری در واقع مکمل بهره‌وری است و زنجیره ارزش B2B و B2C را به هم متصل می‌کند. هوش مصنوعی، هوشی ارزان، فراگیر، در دسترس و سفارشی‌شده است که می‌تواند بسیاری از فعالیت‌های روزمره ما را هوشمندتر کند.

به عنوان مثال، یک سیستم مسیریابی هوشمند می‌تواند نه تنها بهترین مسیر را پیشنهاد دهد، بلکه با توجه به عادات و ترجیحات فرد، مسیر را سفارشی کند. این می‌تواند شامل توقف در مکان‌های مورد علاقه یا دیدار از اقوام باشد.

در نهایت، این فناوری فرصت‌های کسب و کار بی‌شماری را برای جوانان ما فراهم می‌کند و می‌تواند دامنه دسترسی خدمات را بسیار گسترش دهد.

دکتر محمدی: اجازه دهید به نکته‌ای اشاره کنم. هوش مصنوعی می‌تواند خدمات را بسیار ارزان کند، زیرا برای همه قابل استفاده است. این دقیقاً اتفاقی است که پس از ظهور اقتصاد پلتفرمی رخ داد. در آن بحث‌ها، دو موضوع مهم مطرح شد که مبنای اقتصاد پلتفرمی برای مدل‌های کسب و کار جدید شد:

سرویس‌سازی (Servicification): یعنی امکان تبدیل همه چیز به خدمات.

شخصی‌سازی (Personalization): به خصوص در پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی، همه چیز به طور خودکار برای کاربر سفارشی می‌شود.

به نظر می‌رسد هوش مصنوعی، هایپر سرویس‌سازی و هایپر شخصی‌سازی را به همراه می‌آورد. یعنی در ادامه اقتصاد پلتفرمی، همه چیز به شدت قابل تبدیل شدن به خدمات می‌شود. برخی از خدماتی که قبلاً با هزینه بالا دریافت می‌کردیم، مانند مشاوره یا خدمات آموزشی از افراد نخبه، اکنون توسط هوش مصنوعی حداقل تا سطوح مشخصی با هزینه بسیار کمتر ارائه می‌شود.

از طرف دیگر، شخصی‌سازی به شدت افزایش می‌یابد. تصور کنید یک دستگاه پوشیدنی، مانند یک انگشتر، ساعت یا عینک، در طول روز و در تمام روزهای سال، اطلاعات شما را جمع‌آوری می‌کند. این شامل ضربان قلب و سایر داده‌های حیاتی است. این دستگاه به تمام داده‌های گذشته و پرونده سلامت شما دسترسی دارد. چه خدمات هوشمند و شخصی‌سازی شده جذابی می‌تواند ارائه دهد و چگونه می‌تواند این اطلاعات را با سایر ارائه‌دهندگان خدمات یکپارچه کند؟ این نکته کلیدی تقریباً در تمام صنایع در حال نمایان شدن است.

دکتر نیلی: نکته جالبی را مطرح کردید. در عصر جدید، مراجعه به روانپزشک یا داشتن درمانگر دیگر با انگ همراه نیست و بسیاری از افراد از خدمات روان‌درمانی استفاده می‌کنند. اما برای اینکه یک درمانگر به درک کاملی از وضعیت فرد برسد، معمولاً به شش ماه زمان نیاز دارد.

حال تصور کنید یک دستگاه پوشیدنی داشته باشیم که فشار خون شما را ثبت کند و ارتباط آن را با فعالیت‌های روزانه‌تان بسنجد. مثلاً متوجه شود که تماس تلفنی با فرد خاصی در عرض پنج دقیقه فشار خون شما را بالا می‌برد. در این صورت، درمانگر شما می‌تواند پیامی برایتان ارسال کند و توصیه کند که به تماس‌های آن فرد پاسخ ندهید یا در مهمانی‌های خاصی شرکت نکنید.

این نوع خدمات درمانی با هزینه بسیار کمتری قابل ارائه است، زیرا دانش لازم وجود دارد و سیستم تنها به بررسی همبستگی‌ها با ریتم زندگی روزانه شما می‌پردازد. این روش چندین مزیت دارد:

نیازی نیست اطلاعاتی را که ممکن است فراموش کرده باشید، به یاد آورید.

اطلاعات بدون سوگیری و از منظر شخصی شما جمع‌آوری نمی‌شود.

تمام جوانب زندگی شما در نظر گرفته می‌شود، نه فقط بخشی که شما بیان می‌کنید.

اطلاعات به صورت دیجیتال و قابل تحلیل ثبت می‌شود.

البته، شما می‌توانید تصمیم بگیرید که برخی روابط را گزارش نکنید، اما در این صورت تصویر کاملی از شما در اختیار درمانگر قرار نمی‌گیرد. با امضای یک توافق‌نامه عدم افشا، می‌توانید تمام اطلاعات را در اختیار درمانگر قرار دهید. چه چیزی می‌تواند شخصی‌سازی شده‌تر از این باشد؟

این سیستم برای روانپزشکان نیز بازار جدیدی ایجاد می‌کند. آنها می‌توانند از خانه خود وضعیت مراجعه‌کنندگان را بررسی کنند. همچنین در مورد تداخلات دارویی، این سیستم می‌تواند بسیار مفید باشد. بسیاری از افراد داروهای مختلفی مصرف می‌کنند که ممکن است با هم تداخل داشته باشند. با وارد کردن اطلاعات داروها در سیستم، می‌توان از این تداخلات جلوگیری کرد.

این مفهوم را می‌توان به سایر حوزه‌ها نیز تعمیم داد. به عنوان مثال، سرویس‌های پخش ویدیو مانند فیلیمو را در نظر بگیرید. در حال حاضر، این سرویس‌ها بر اساس کارگردان، بازیگر یا ژانر، فیلم‌هایی را به شما پیشنهاد می‌دهند. اما اگر بتوانند الگوی تماشای شما را تحلیل کنند، مانند نتفلیکس می‌توانند پیشنهادات هوشمندانه‌تری ارائه دهند.

سرمایه‌گذاری نتفلیکس در حوزه هوش مصنوعی بسیار قابل توجه است. هدف این است که کاربران فیلم‌هایی را ببینند که تا انتها درگیرشان کند، نه اینکه پس از ده دقیقه رها کنند. این همان شخصی‌سازی است.

در مورد سرویس‌های حمل و نقل مانند اسنپ و تپسی نیز همین اصل صادق است. اگر سیستم بداند که شما استاد دانشگاه هستید و ساعت 9 کلاس دارید، وقتی 20 دقیقه به 9 درخواست تاکسی می‌دهید، اهمیت و فوریت درخواست شما را درک می‌کند. شما ممکن است حاضر باشید دو برابر هزینه معمول را بپردازید تا به موقع سر کلاس باشید. این یعنی شخصی‌سازی خدمات بر اساس شناخت دقیق از نیازها و شرایط هر فرد.

سیستم هوشمند می‌تواند جدول کلاس‌های شما را بداند و متوجه شود که شما برای رسیدن به کلاس درخواست سرویس داده‌اید. حتی یک هوش مصنوعی سطح پایین می‌تواند تشخیص دهد که در این شرایط، کشش قیمتی شما بالاست و حاضرید هزینه بیشتری بپردازید. این در حالی است که اگر من، که همکار شما هستم، در کنار شما درخواست سرویس بدهم، سیستم می‌داند که من کلاس ندارم و نیازی به پرداخت هزینه بیشتر ندارم.

از منظر اخلاقی، این نوع شخصی‌سازی بسیار انسانی است، زیرا از شرایط شما سوء استفاده نمی‌کند. سیستم کاری به سطح درآمد شما ندارد، بلکه متناسب با نیاز فعلی شما عمل می‌کند. به عنوان مثال، اگر روز جمعه درخواست سرویس برای رفتن به دانشگاه بدهید، سیستم می‌داند که شما کلاس ندارید و هزینه اضافی دریافت نمی‌کند.

این سیستم در واقع نماینده شماست و تعارض منافعی با شما ندارد. این همان مفهوم مکمل یا جایگزین است که بازار جدیدی را ایجاد می‌کند.

نکته مهم دیگر این است که ما هیچ‌گاه در طول تاریخ به فناوری روز تا این حد نزدیک نبوده‌ایم. در انقلاب صنعتی اول، ما 150 سال عقب بودیم. در انقلاب صنعتی دوم، ده‌ها سال عقب بودیم. اما در انقلاب دیجیتال، دانشی که اکنون در پلتفرم‌های دیجیتال ما وجود دارد، از نظر توان تحلیل داده، تفاوت چندانی با سیلیکون ولی ندارد.

اگر قوانین ما اجازه دهد، اگر کسب و کارهای ما استقبال کنند، اگر مردم ما نترسند و اگر رسانه‌های ما مردم را نترسانند، این فرصت می‌تواند از عقب‌ماندگی ما مزیتی برای سرعت گرفتن ایجاد کند.

ما در گذشته فاصله زیادی با فناوری‌های روز داشتیم. به عنوان مثال، اولین صنعت نساجی را 140 سال پس از انگلستان راه‌اندازی کردیم. در صنعت خودرو، 50 تا 60 سال عقب بودیم. اما اکنون، ما سرویس‌های هوش مصنوعی ایرانی داریم که در برخی زمینه‌ها مانند ترجمه، قابل اعتماد هستند.

حال، اگر بخواهیم یک پیش‌بینی برای اقتصاد ایران در زمینه هوش مصنوعی داشته باشیم، باید به این نکته توجه کنیم که روندهایی مانند هایپر سرویس‌سازی و هایپر شخصی‌سازی تقریباً تمام صنایع را تحت تأثیر قرار می‌دهند. این تأثیر محدود به بانکداری، لجستیک، خرده‌فروشی آنلاین یا شبکه‌های اجتماعی نیست. حتی در صنایعی مانند فولاد نیز این روندها قابل مشاهده هستند.

دکتر محمدی: سؤال کلیدی این است که اگر بخواهیم از اثرات اقتصادی هوش مصنوعی در یک دهه آینده در ایران بهره‌مند شویم، کدام صنایع بیشترین پتانسیل استفاده از آن را دارند؟ آیا باید سرمایه‌گذاری‌ها را به سمت بهره‌گیری از هوش مصنوعی در صنایع بالغ موجود سوق دهیم یا باید بر ایجاد کسب و کارهای جدید بر مبنای هوش مصنوعی تمرکز کنیم؟

دکتر نیلی: این پیش‌بینی‌ها برای یک دهه آینده چالش‌برانگیز است، زیرا در مورد هوش مصنوعی و سایر فناوری‌ها نمی‌توان در افق‌های بسیار بلندمدت اظهارنظر کرد. هرچه درجات آزادی ما بیشتر باشد، پیش‌بینی سخت‌تر می‌شود.

متأسفانه، ما از نظر اقتصادی به زمانی رسیده‌ایم که درجات آزادی ما تقریباً به حداقل خود رسیده است. ما دیگر نمی‌توانیم از منابع طبیعی‌مان با سخاوتمندی گذشته استفاده کنیم. در حوزه‌های آب، خاک، شیلات، آبزیان، جنگل‌ها و مراتع، ما تقریباً به نقطه‌ای رسیده‌ایم که امکان استفاده بیشتر وجود ندارد. تراز ما منفی است و استفاده از واژه “ورشکستگی” اغراق نیست.

در حوزه انرژی نیز وضعیت مشابهی داریم. قیمت‌گذاری ما در حوزه انرژی، شدت مصرف انرژی را به بالاترین سطح جهانی رسانده است. در زمینه گازهای فلر نیز همین وضعیت وجود دارد. بنابراین، در این حوزه‌ها ما امکان چندانی برای ارتقای بهره‌وری نداریم، زیرا منابع را با اتلاف بسیار زیادی استفاده کرده‌ایم.

در حوزه منابع انسانی نیز متأسفانه سخاوتمندانه نیروی خود را از دست داده‌ایم. ما منزلت لازم را به نیروی انسانی‌مان نداده‌ایم و محدودیت‌های مختلفی برای آنها ایجاد کرده‌ایم.

در این شرایط، هوش مصنوعی و فناوری‌های مرتبط با آن تنها راه ارتقای بهره‌وری و خلق تجربه خوشایند پایدار برای مشتری را به ما نشان می‌دهند.

در حالی که اقتصادهای همسایه ما، مانند امارات، ممکن است گزینه‌های متعددی داشته باشند، ما در ایران تنها یک گزینه داریم. آن هم این است که هر خدمتی را که می‌توان روی پلتفرم دیجیتال ارائه داد، به یک سوپراپلیکیشن تبدیل کنیم. این امر امکان دسترسی همگان به خدمات متناسب با سلیقه‌شان را فراهم می‌کند. این فرصتی است که ما می‌توانیم از آن بهره‌مند شویم.

نکته جالب توجه این است که هوش مصنوعی و سایر فناوری‌های مرتبط با آن می‌توانند به صورت فراگیر (Cross-cutting) با تمامی صنایع تلفیق شوند. به عنوان مثال، بانک‌ها می‌توانند خدمات بانکداری هوشمند ارائه دهند، و صنایعی مانند فولاد، پتروشیمی، نفت و گاز نیز می‌توانند از این فناوری‌ها بهره‌مند شوند.

این فناوری‌ها در واقع اکسیر عصر جدید هستند و می‌توانند صنایع ما را متحول کنند. آنها صنایع را وارد عرصه‌ای می‌کنند که ردپای دیجیتال ایجاد می‌کند. این داده‌ها به یک متخصص علم داده امکان می‌دهد تا الگوهای موجود را شناسایی کند و بر اساس آن، خطاها را کاهش داده، بهره‌وری را افزایش دهد و ارتباط نزدیک‌تری با مشتری برقرار کند.

نکته قابل توجه دیگر این است که مشتریان ما، یعنی بیش از 80 میلیون ایرانی، به شدت خواهان تحول و بهبود در تمامی جنبه‌های زندگی خود هستند. اتفاق مهمی که رخ داده این است که در یک خانواده نمونه ایرانی، متشکل از پدر، مادر و دو فرزند، تصمیم‌گیرنده نهایی که قبلاً پدر خانواده بود، اکنون به سمت فرزند جوان‌تر، مثلاً 15 ساله، تغییر کرده است. قدرت چانه‌زنی این نسل جوان به شدت افزایش یافته و آنها خواهان این تغییرات هستند.

ما باید از این فرصت استفاده کنیم. اگر صنایعی مانند فولاد، بانکداری و پتروشیمی بتوانند زنجیره ارزش خود را با کمک متخصصان علم داده و پلتفرم‌های دیجیتالی که در اختیار داریم هوشمند کنند – به این معنی که داده‌های خود را روی پلتفرم‌های دیجیتال قرار دهند تا الگوها و روندها شناسایی شوند – می‌توانیم به یک اکسیر بهره‌وری همراه با تجربه مطلوب مشتری دست یابیم. این تنها راه پیش روی اقتصاد ایران است.

من با اطمینان می‌گویم که راه‌های دیگر تنها زمان ما را هدر می‌دهند. سه سال دیگر به این نتیجه خواهیم رسید که نمی‌توانستیم کار دیگری انجام دهیم. فلات ایران دیگر اجازه نمی‌دهد که ما از منابع طبیعی‌مان به شیوه سابق استفاده کنیم. باید به سمت داده و هوشمندسازی آن برویم، و تنها راه این کار، استفاده از پلتفرم‌های دیجیتال است.

دکتر محمدی: بسیار عالی، متشکرم آقای دکتر. این نکته آخرتان واقعاً حق مطلب را ادا کرد. نکته کلیدی دقیقاً همین است. به نظر می‌رسد سبک مصرف منابع و نحوه حکمرانی اقتصادی ما به بن‌بستی رسیده که شاید هوش مصنوعی بتواند ما را از آن رهایی دهد.

دکتر نیلی: بله، و وظیفه ما این است که به حکمرانان، تنظیم‌گران و تمام کسانی که برای ایران و ایرانیان تصمیم می‌گیرند، نشان دهیم که آنها خلبان هواپیما نیستند. باید از نگاه سنتی به داشبورد فاصله بگیرند و درک کنند که تنها راه، فرود آمدن است. اگر لازم است، باید به جوانان امکان دهیم که در هر جای جهان که هستند، بتوانند روی پلتفرم‌های دیجیتال خلق ارزش کنند. باید اجازه دهیم این پلتفرم‌ها رشد کنند. راه دیگری نداریم.

دکتر محمدی: بسیار عالی، متشکرم. وقت ما به پایان رسید. امیدوارم باز هم فرصتی پیش بیاید تا در خدمتتان باشیم و درباره این موضوع و سایر مسائل اقتصادی و پیش‌بینی‌هایی که می‌توان برای آینده اقتصاد ایران داشت، صحبت کنیم. از حضورتان سپاسگزارم و امیدوارم در فرصت دیگری در خدمتتان باشیم.



نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره این قسمت:

گفتگوهای مشابه:

پادکست مداد زرد